با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
درباره ما
وبلاگ بزرگ خانواده طبق ضوابط و قوانین اسلامی توسط محمد سجاد رشیدی تهیه و تولید شده و در صورت مشاهده ی هرگونه مشکل و یا مورد غیر اسلامی سریعاً به ما از طریق فرم تماس با ما ، به ما اطلاع دهید
با تشکر
چگونه رنگ مورد علاقه شما از شخصیت و خصوصیات اخلاقیتان پرده برمیدارد؟
میدانستید میان رنگ مورد علاقه و شخصیت و خصوصیات اخلاقی شما رابطه نزدیکی وجود دارد؟ در این زمینه یک تست رنگ جالب توسط روانشناسان انجام شده است. شما هم میتوانید این تست ساده را در منزل انجام دهید. نحوه انجام تست رابطه رنگ مورد علاقه و شخصیت و خصوصیات اخلاقی را از سایت روانشناسی Psychology Today در مجله کوروش بخوانید.
نکته منفی خوردن غذا در شب این است که ممکن است دچار مشکلی به نام بازگشت اسید شوید که در این صورت دچار سوزش سر دل خواهید شد.
مهر: محققان فهرستی از رایجترین اشتباهات را در رژیم های لاغری تهیه و اعلام کردند که برای موفقیت در برنامه کاهش وزن نباید توسط برخی اشتباهات از مسیر کاهش وزن منحرف شد.
اولین و رایجترین اشتباهی که افراد در برنامه کاهش وزن خود مرتکب می شوند محاسبه غلط کالری مصرفی در برنامه رژیم غذایی است.
بدترین روش برای شروع رژیم غذایی کاهش ناگهانی میزان کربوهیدرات و در نتیجه از دست دادن مایع زیادی از بدن می باشد. کاهش مایعات به میزان مایعات دریافتی بستگی ندارد بلکه مستقیماً به توانایی بدن در نگهداری مایعات ارتباط دارد.
پروسه چک آپ سلامتی، عموما پروسه زمانبری است که باید زیر نظر پزشک انجام پذیرد. اما شما هم خودتان با بررسی علائم بدنی، می توانید از شرایط عمومی بدن خود مطلع شوید. کافیست اندکی به بدن خود بیشتر توجه کنید. حالا اگر بخواهید تنها در یک دقیقه وضعیت کلی خود را چک کنید، راهنمایی های زیر برای شما مناسب هستند.
برای شستشوی حلق و حنجره از لیمو کمک بگیرید. کمی آب لیمو و آب مقطر را مخلوط کرده و هر یک ساعت یک بار آن را قرقره کنید.
2- معالجه ی زخم و خراشهای سطحی پوست با لیمو:
به جای آب اکسیژنه برای شستشوی زخم و خراشهای سطحی پوست، می توانید آب لیمو را بگیرید و دو برابر به آن آب بیفزایید و با آن زخمها و خراشهای سحطی پوست را بشویید.
3- درمان اختلالات هاضمه با لیمو:
در تمام مواردی که اختلال هاضمه به وجود می آید از قبیل: دل به هم خوردگی و نفخ شکم، معالجه با لیمو تجویز شده است.
در این مورد دو عدد لیمو را با پوست و هسته برش بزنید و آن را در یک لیتر آب داغ، 2- 1 ساعت خیس کنید، بعد فشرده و آب آن را با قند یا شکر شیرین کرده و هر روز یک لیوان بنوشید.
4- درمان و خونریزی لثهها:
یک قطعه پنبه را در لیوانی که محتوی آب لیمو است فرو کرده و روزی دو بار (صبح و شب) آن را به لثههای خود بمالید و با انگشتان خود ماساژ دهید، ولی مواظب باشید آب لیمو به دندانهای شما نرسد.
5- معالجه ی میگرن و سردرد:
وقتی میگرن و سردرد دارید، در یک فنجان قهوه یا چای غلیظ یک برش لیمو بیندازید و بنوشید. مصرف آن موجب تسکین درد و میگرن می شود.
6- رفع سرگیجه و دل شوره:
استفاده از لیموترش سرگیجه را رفع می نماید. همچنین اگر لیمو با کمی عسل خورده شود، باعث آرامش شده و دل شوره را برطرف می کند.
7- معالجه ی سکسکه:
گذاشتن یخ و لیمو روی زبان سکسکه را درمان می کند.
در نهایت اینکه تب و گریپ را هم می توان با لیمو درمان یا مهار نمود.
هرگاه عطسه کردی این دعا را بخوان: امام صادق فرمودند:
هرکه عطسه کند و دست را بر روی بینی گذارد و بگوید: الحمدلله رب العالمین کثیرا"کما هو اهلُهُ و صلی الله علی محمدٍ النبی و اله و سلم از سمت او مرغی که از ملخ کوچکتر و از مگس بزرگتر است به سمت عرش خداوند میرود و در زیر عرش برای او تا روز قیامت استغفار میکند
از حضرت رسول (ص) منقول است که فرمودند:
عطسه تصدیق میکند سخنی را که مقارن او واقع شود و علامت راستی آن سخن است یعنی : اگر سخنی گفتیم و فورا" خودمان یا اطرافیان عطسه ای کردیم دلیل بر درستی آن است و اگر تصمیم به انجام داریم بهتر است انجامش دهیم نه اینکه بگوییم صبر آمد باید صبر کنیم و انجام ندهیم!!!
اساس این روش طالع بینی ،توصیف افراد بر اساس جنس و ماه تولد می باشد.در این روش فردی که قصد ازدواج دارد ماه تولد و جنس فرد مورد علاقه را باید در اختیار داشته باشد و با استفاده از جدول زیر توصیف فرد مورد علاقه خود را بخواند
در زمان شاه طهماسب صفوي، يعني در سده شانزدهم ميلادي، واحد پول ايران «شاهي» بود و هر ۲۰۰شاهي برابر با يک «تومان». طبق مندرجات سفرنامه جنکينسون، در آن زمان هر شاهي با يک شيلينگ انگليس برابر بود. هر پوند استرلينگ برابر با ۲۰ شيلينگ است. بنابراين، يک تومان ايران برابر بود با ۱۰ پوند انگليس. يعني، ارزش پول ايران ده برابر پول انگليس بود.
الف - منابع تاریخی نشان مي دهند ارزش برابري پول ملي ايران با پولهاي معتبر جهاني در مقاطع تاریخی مختلف به اين شرح بوده است
اول: از جمله نتايجي كه از بحث وجود ذهني بدست ميآيد آن است كه آنچه خارجي بودن عين ذات آن است هرگز به ذهن نميآيد و هيچگاه نميتواند وجود ذهني داشته باشد. بنابراين، اموري مانند: حقيقت هستي و حقيقت واجبالوجود هرگز به ذهن نخواهند آمد، زيرا در صورتيكه اين امور به ذهن منتقل شوند، يا با حفظ ذات خود به ذهن منتقل ميشوند و يا با انقلاب در ذات به ذهن منتقل ميشوند. صورت اول محال است زيرا فرض ما آن است كه ذات آنها همان خارجي بودن است و هرگز نميتواند ذهني شوند. در صورت دوم نيز اولاًَ انقلاب در ذات آنها پيش خواهد آمد كه محال است و ثانياً با وجود ذهني سازگار نيست، زيرا گفتيم كه در وجود ذهني امور خارجي با حفظ ذاتياتشان به ذهن منتقل شوند. نتيجهي كه از بحث بالا ميتوان گرفت آن است كه به حقيقت واجبالوجود و يا حقيقت هستي هرگز نميتوان علم حصولي پيدا كرد و علم حصولي كه از اين گونه حقايق حاصل ميشود علم ماهوي نيست بلكه حكايتهايي مفهومي است. انتقال ناپذير بودن اموري كه خارجي بودن آنها عين ذات آنهاست را ميتوان با انتقال ناپذير بودن مفاهيمي كه ذهني بودن عين ذات آنهاست به خارج از ذهن مقايسه كرد. يعني همانطور كه مفاهيمي مانند: كلي، جنس، نوع، كه به اصطلاح معقولات ثانية منطقي ناميده ميشوند هرگز به خارج از ذهن منتقل نميشوند، اموري نيز كه خارجي بودن عين ذات آنهاست هرگز به ذهن منتقل نخواهد
شد
دوم: همانطور كه پيش از اين بارها تكرار شد، نبايد مباحث مربوط به وجودذهني را كه وجودي است ظلّي با بحثهاي مربوط به علم (كه وجودي است خارجي) با يكديگر مخلوط كرد. به همين دليل است كه اصولاً اين دو بحث در فلسفه اسلامي با دو عنوان جداگانه طرح شدهاند. همچنين بين مسايل وجود ذهني و مسألة معرفت و شناخت نيز تفاوت وجود دارد. در وجود ذهني سخن از حضور ظلي معلوم در ذهن است و در بحث از شناخت، سخن از عينيت يا مغايرت صورت ذهني با واقعيت خارجي و نيز نحوة دلالت و حكايت صورت ذهني است. بحث از شناخت كه با عنوانهايي مانند: «معرفت شناسي»، «شناخت شناسي»، «نظريهالمعرفه» و «اپيستمولوژي» طرح ميشوند، از نظر مقام ثبوت و جايگاه حقيقي از مهمترين مسايل فلسفي است و به همين جهت نيز در فلسفههاي معاصر غربي از جايگاه ويژهاي برخوردار است. ولي از نظر مقام اثبات و استدلال جايگاهش درميان بقية بحثهاي فلسفي از بحثهايي است كه پس از روشن شدن بعضي از مبادي فلسفه مانند: اصالت وجود و در ضمن بحثهايي نظير وجود ذهني يا وجود علم به آن پرداخته ميشود. مرحوم علامة طباطبايي(قدس سره) در كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم اين بحث را به همين جهت از ديگر بحثهاي فلسفي مقدم داشتهاند و چند مقاله را (نظير مقالة سوم، پيرامون ارزش معلومات) به آن اختصاص دادهاند
سوم: معمولاً در كتابهاي فلسفي دربحث وجود ذهني اشكالي مطرح ميشود كه ناشي از مادي پنداشتن علم است و درپاسخ به آن، به همان مناسبت، بحثي دربارة تجرد علم و چگونگي دستيابي به علم طرح ميشود. آن اشكال اين است كه ما صورتهاي عظيم و وسيعي را با همان خصوصيات و ويژگيهايشان در ذهن تصور ميكنيم، مثلاً كوههاي بلند و صحراهاي گستردهاي را در خيال خود به تصوير ميكشيم. حال اگر همين مقادير عظيم در ذهن موجود باشند لازمهاش آن است كه در مغز ما كه جاي بسيار كوچكي است آن صورتهاي عظيم جاي گرفته باشند و اين امر محال است. در پاسخ گفته ميشود كه نفس و قواي آن مادي نيستند و مجردند و اشكال فوق از مادي پنداشتن نفس و قواي آن ناشي شدهاست. اشكال كننده براي توجيه اشكال خود بايد جسماني بودن تصورات خيالي و صورتهاي حسي و جسمي بودن قواي خيالي و حسي و همچنين اين كه صورتهاي ذهني در قواي ادراكي نفس حلول ميكنند و قواي ادراكي محل آنها ميشود را، ثابت كند. در حالي كه در گفتار آن هيچ اثري از دليل و برهان در اين موارد ديده نميشود. مطابق مباني حكمت متعاليه و حكمت اشراق، قواي حسي و خيالي (با پذيرش همة امور طبيعي و فيزيكي) هيچ كدام درك كنندة صورتهاي علمي نيستند و تنها ابزار و به اصطلاح علت اعدادي بر درك و مشاهدة نفس ميباشند. شيخ اشراق به تبعيت از حكماي ايران باستان و رواقيون مدعي است كه با فراهم آمدن علتهاي اعدادي، نفس صورتهاي مقداري را در مثال اعظم كه همان مثال منفصل است مشاهده ميكند. اما صدرالمتألهين براين اعتقاد است كه قواي مذكور، آلات و اسبابي هستند كه نفس به وسيلة آنها صور مثالي و برزخي اشيا را در مثال متصل، از خود صادر نموده و در همان موطن آنها را ميشناسد. با اين توضيح كه، از اين پس به اثبات خواهد رسيد كه جهان هستي مشتمل بر سه عالم است كه با يكديگر ارتباط علي و معلولي دارند. پايينتر از همه، جهان طبيعت و ماده است. بالاتر از آن عالم مثال است كه موجودات آن عالم جهت و مكان ندارد ولي مقدار و شكل دارند و به همين جهت از تجرد كامل برخوردار نيستند. بالاتر از اين عالم هم عالم عقل قرار دارد كه موجودات اين عالم كاملاً از ماده و خصوصيات مادي بركنارند، يعني نه جهت و مكاني دارند و نه شكل و مقدار. علم در انسان نيز در سه مرحله در نفس قرار دارد: يك مرحله اختصاص به علوم حسي دارد مرحلة دوم علوم خيالي است و مرحلة سوم علوم عقلي. علوم حسي داراي جهت خاص و شكل و مقدار مخصوصاند. علوم خيالي تنها شكل و مقدار دارند و علوم عقلي از همة اين خصوصيات مبرا هستند. به مرحلهاي از نفس كه علوم خيالي را درك ميكند مثال متصل ميگويند دربرابر مثال منفصل كه همان عالم مثال است كه در خارج از نفس انساني قرار دارد. صورتهاي طبيعي و مادي با حواس ظاهري درك ميشوند و وجود مثالي كه غير از وجود طبيعي است با قواي باطني دريافت ميشود. بلكه بايد گفت كه نفس مجرد توسط قواي باطني، صورتهاي مثالي را درك ميكند و توسط قواي ظاهري صورتهاي مادي را ادراك مينمايد. از اين رو نقس توسط حواس و قواي ظاهري به وجود مادي اشيا استدلال ميكند وتوسط قواي باطني خود، عالم مثال را اثبات مينمايد و با درك حقايق عقلي و نيز با درك ذات خود، به وجود عالم عقل راه پيدا ميكند. ابتدا از طريق حواس، اشياء مادي مشاهده ميشوند و چون شيء مادي از بين برود و يا آن كه از دسترس حس خارج شود، انسان آن را با همان خصوصيات كه پيش از آن مشاهده شده در قوة خيال حاضر مييابد، قوة خيال وسيلة نگهداري و حفظ صورتهايي است كه از طريق حس دريافت شدهاند و امتياز آن با متخيله اين است كه متخيله به تصرف دريافتهاي حس و داشتههاي خيال و وهم ميپردازد و صورتهاي جديدي را از طريق تجزيه و تركيب صورتهاي پيشين ايجاد ميكند وبه همين دليل آن را متصرفه نيز ميگويند. اما خيال، خزينة صور حسي بوده و تصرفي زايد نميكند. صورتي كه بعد از غيبت و يا بين رفتن صورت حسي از طريق خيال در نزد نفس حاضر ميشود بدون شك از نحوهاي هستي برخوردار است، حال آن كه بنا بر فرض مزبور وجود آن در عالم طبيعت نيست. بنا براين، درعالمي ديگر كه همان مثال متصل و يا منفصل است موجود ميباشد. افلاطون و حكماي بزرگ قديم نيز براين باوراند كه موجودات عالم مثال قائم به وجودي هستند كه درمكان يا جهتي مادي نيست و آن عالم واسطه و برزخ دو عالم عقلاني و حسي است. زيرا موجودات عقلي علاوه بر تجرد از ماده، از لوازم ماده نيز كه عبارت از مكان، شكل، مقدار و رنگ و مانند آنهاست، به طور كلي منزه ميباشند. موجودات مادي وابسته به ماده و عوارض مخصوص مادياند ولي صورتهاي عالم مثال به خاطر منزه بودن از جهت و مكان مادي داراي نوعي تجرداند وبه خاطر داشتن مقدار وشكلاز گونهاي تجسيم و تجسد برخوردارند. شيخ اشراق در دو بخش از حكمت اشراق به توضيح نقش عالم مثال ميپردازد. در بخش اول اثر آن را در ديدن و مشاهدة صورتهايي كه در آيينه پديد ميآيند، بيان ميكند و در بخش دوم به اثر عالم مثال در ادراكات خيالي ميپردازد. شيخ اشراق حقيقت رؤيت و ديدن را غير از جاي گرفتن تصوير اشياء در مردمك چشم ميداند و معتقد است كه برخورد چشم با شيء نوراني زمينة علم حضوري نفس را نسبت به آن فراهم ميكند، در هنگام مشاهدة اشياء در آيينه نيز، آيينه، زمينة درك حضوري نفس نسبت به معلوم را ايجاد ميكند. نظر شيخ اشراق در موارد ادراكات خيالي اين است كه صورتهاي خيالي نميتوانند در مغز يا هر جاي ديگر قرار داشته باشند، زيرا برخي از اين صورتها بزرگند و درمحل كوچك نميتوانند جاي داشتهباشند، پس صورتهاي خيالي در مغز انسان حضور ندارند. ولي اين صورتها بر خلاف صورتهاي حسي در خارج نيز نيستند زيرا در صورتي كه در خارج يعني در طبيعت باشند هر انساني كه از حسي سالم برخوردار باشد آنها را ميبيند. شكي هم نيست كه اين صورتها معدوم نيز نيستند زيرا اگر معدوم بودند نه تصور ميشدند ونه از صورتهاي ديگر ممتاز بودند و نه حكمي از احكام ثبوتي را ميپذيرفتند. پس چارهاي جز آن نيست كه بگوييم: اين صورتها در عالمي ديگر غير از عالم طبيعت موجودند. البته آنها داراي وجود عقلاني نيز نميتوانند باشند زيرا حقايق عقلاني از عوارض جسماني نظير اندازه و مقدار معين مجرداند. درحالي كه صورتهاي خيالي داراي اندازههاي مشخص هستند. اين عالم را كه داراي اشياء مقداري غير مادي است از جهت شباهتي كه به خيال متصل دارد، خيال منفصل مينامند. اما ديدگاه صدرالمتألهين، با شيخ اشراق در چند مورد متفاوت است. شيخ اشراق ادراكات خيالي نفس را همان صورتهايي ميداند كه در مثال منفصل وجود دارند ولي صدر المتألهين آنها را موجوداتي ميداند كه در درون نفس و در خيال متصل هستند و از نفس صادر ميشوند، يعني نفس با قوة خيال خود صورتهاي خيالي را در درون خود ايجاد ميكند. استدلال صدر المتألهين براي ابطال ديدگاه شيخ اشراق آن است كه اگر ادراكات خيالي همان علم حضوري نفس نسبت به مثال منفصل باشند، تصوراتي كه در اثر تصرفات قوة مخيله حاصل ميشود و بازيگريهاي بيهوده و صورتهاي زشت و شكلهاي گزافي كه متصرفه ايجاد ميكند بايد در مثال منفصل كه مخلوق خداوند است وجود داشته باشند درحالي كه اين امر محال است. بنابراين، اين گونه صورتها در مثال منفصل كه مخلوق خداوند است، نميباشند بلكه در درون نفس انساني و در مثال متصل هستند و تا زماني كه نفس توجه به آنها داشته باشد، باقي هستند و هر گاه نفس توجه خود را از آنها برگرداند نابود ميشوند و برخلاف گمان شيخ اشراق، اين دسته از صورتها بدون آنكه نفس اراده كند باقي نبوده و استمرار نخواهند داشت
چهارم: بايد در تفكيك امور سه گانة زير دقت شود: اول وجود حقيقي و خارجي كه در نفس موجود است و مفهوم يا ماهيت علم از آن حكايت ميكند. دوم ماهيت علم كه به تبع وجود علم موجود شده است . سوم معلوم كه در ساية علم وجود دارد. اگر اين تفكيك رعايت شود آنچه در گفتار فلاسفه مبني بر معلوم بالذات بودن صورتهاي ذهني و معلوم بالعرض بودن حقايق خارجي آمده است، معناي دقيقتري مييابد. زيرا آنچه كه علم است و عالِم ، مطابق اصل اتحاد علم و عالِم و معلوم ، با آن متحد ميشود، مفهوم علم و يا صورت ذهني كه در پرتو علم حاصل ميشود نيست، بلكه وجود علم است. پس وجود علم، معلوم بالذات است و صورت ذهني حاصل از آن معلوم بالعرض است. اما واقعيت خارجي كه صورت ذهني از آن حكايت ميكند با دو واسطه معلوم بالعرض است. توضيح آن كه، در نگاه ابتدايي همان واقعيت خارجي به دليل آن كه به وساطت و از ناحية صورت علمي، معلوم انسان ميشود، معلوم بالعرض خوانده ميشود و صورت ذهني، معلوم بالذات گفته ميشود. ولي با تحليل گفتهشده، معلوم بالذات همان وجود علم است و صورت ذهني معلوم بالعرض است و در نتيجه واقعيت خارجي كه به واسطة صورت علمي به آن علم پيدا ميشود، با دو واسطه معلوم بالعرض ميباشد. ادراك عملي نفس تا قبل از مرتبة اخير ادراكي حضوري است، زيرا با حضور علم درنزد عالِم صورت علمي نيز بالتبع و بالعرض حضور به هم ميرساند ولي چون نوبت به مقايسة صورت علمي با وجود خارجي و حكايت ماهيت از آن ميرسد، علم، چهرة حصولي پيدا ميكند. پس در هر علم حصولي يك علم حضوري نهفته است و در علم حضوري معلوم حقيقي همان وجود مجرد خيالي يا عقلاني است. آدمي در ادراك امور مادي همواره در عالم مثال و خيال سير ميكند بلكه همگان در آن عالم به سر ميبرند و شرايط مادي تنها زمينه انتقال و تحول انسان را نسبت به آن علم ايجاد ميكند و آنچه بيرون از عالم مثال و فوق آن است با دو واسطه وبه دو مرتبه ، معلوم و در نتيجه معلوم بالعرض است. انسان ابتدا صورتي را در عالم مثال با يك واسطه كه همان وجود علم است مييابد و آنگاه آنچه را يافته با وجودي ديگر كه وجود مادي و طبيعي است، مقايسه ميكند وبر آن تطبيق ميدهد و در اين تطبيق و مقايسه و حكايت كه آثار وجود خارجي يافت نميشود، علم حصولي و همچنين وجود ذهني شكل ميگيرد